خدا کند گرمی باطنی و اُنس باطنی به قرآن و دین و مقدمات و لوازم دینداری داشته باشیم و کتاب و عترت، ما را کافی باشد، تا حقّانیّت دین نزد ما یقینی گردد. [در محضر بهجت:1/10] . . . . . . برخی از مقربین، از شوق لقای بهشت مرده اند؛ زیرا شنیدن آیات رحمت و نعمت و یا عذاب و نقمت، در انسان موحّد تکویناً اثر می گذارد... [در محضر بهجت:1/11] . . . . . خدا می داند که صاحبان مقامات معنوی در اوقات خلوت و مناجات، چه حالی دارند؛ و خاموشی فکر، چگونه آنها را در اثر مشاهد? انوار الهی می سوزاند ولو در مدت کوتاه! [در محضر بهجت:1/11] . . . . . در اطاعت اوامر الهی و نیز در معصیت و به فرمان شیطان و نفس بودن، امر دایر است بین این که: با کسی که حیات و ممات، غنا و فقر و مرض و صحّت و مریض خانه و دکتر و خزانه و ثروت... به دست او است مجالست کنیم، یا با کسی که هیچ ندارد؟[در محضر بهجت:1/13] . . . . . ما در عزم به طاعت، عازم به رفاقت و دوستی و همنشینی با غنیّ قادر و دانای کریم هستیم؛ و در عزم بر معصیت، عازم به رفاقت و همنشینی با فقیر عاجز جاهل و لئیم. [در محضر بهجت:1/13] . . . . . برای تسهیل طاعت، و اجتناب از معصیت، راهی جز این نداریم که متوجه شویم و یقین کنیم که: طاعت، نزدیکی به تمام نعمت ها و خوشی ها و دارایی ها و عزّت ها است. و معصیت، عبارت است از محرومیّت و ناخوشی و نداری و ذلّت... [در محضر بهجت:1/14] . . . . . حزن، دعا و توسل، با تسلیم و رضا به قضای الهی منافات ندارد. [در محضر بهجت:1/21] . . . . . . . . . . . . ائم? ما (علیهم السلام) به ما یاد داده اند که: به یقینیّات عمل کنیم و هر جا یقین نداشتیم، توقّف و احتیاط نماییم. [در محضر بهجت:1/23] . . . . . خوب است که انسان اسم خود را در هر کار خیر بنویسد و خود را شریک گرداند؛ زیرا فردای قیامت معلوم نیست کدام قبول و کدام ردّ می شود! [در محضر بهجت:1/28] . . . . . انسان باید در کار خیر و نحو? انجام آن فکر کند و فکرش موجب ابتکاری باشد که برای رسیدن به هدف، مفید باشد. [در محضر بهجت:1/28] . . . . . انسان چه قدر به مرگ نزدیک است و در عین حال، چه قدر آن را دور می پندار و از آن غافل است! [در محضر بهجت:1/28] . . . . . هر شب، در عوالمی از بزرخ می رویم که هیچ اختیارش دست ما نیست... با این همه، این گونه از مرگ غافل هستیم! [در محضر بهجت:1/29] . . . . . خوشا به سعادت کسی که با حال خوب از دنیا برود و در آخرت، خوب مورد استقبال قرار گیرد! [در محضر بهجت:1/30] . . . . . هم جنسی و هم شکلی و اختلاط با کفّار، تسلط و حکومت آنها را بر مسلمانان آسانتر می سازد. [در محضر بهجت:1/32]
ظ†ظˆظٹط³ظ†ط¯ظ‡: رهروان شهدا |
جمعه 87 شهریور 15 ساعت 12:6 عصر
|
|
ظ†ط¸ط±ط§طھ ط¯ظٹع¯ط±ط§ظ† ظ†ط¸ط±
|
اخلاص؛ روح عمل اخلاص و مراتب آن حقیقت اخلاص تصفیه نمودن عمل است از شائبه غیر خدا... در جمیع اعمال صوریه، ولبیه و ظاهریه و باطنیه و کمال آن ترک غیر است مطلقا و پا نهادن بر انیت و انانیت.(1) اولین مرتبه اخلاص تصفیه عمل است و در مقابل آن اتیان عمل است ریائا که این ریا، فقهی است و از همه مراتب ریا پست تر. مرتبه دوم تصفیه است از حصول مقصودهای دنیوی، گرچه داعی آن باشد که خدای تعالی به واسطه این عمل، عنایت کند. مثل خواندن نماز شب برای توسعه روزی و این ...پیش اهل معرفت مثل سایر کسبهای مشروعه است. مرتبه سوم تصفیه است از رسیدن به جنات جسمانیه و حور و قصور و امثال آن از لذات جسمانیه و این نیز در نظر اهل الله چون سایر کسبهاست. الا آنکه عمل این کسب اجرتش بیشتر و بالاتر است. مرتبه چهارم آن است که عمل را تصفیه کند از خوف عقاب و عذابهای جسمانی موعود. مرتبه پنجم تصفیه عمل است از رسیدن به سعادت است عقلیه و لذات روحانیه دائمه ازلیه ابدیه و منسلک شدن در سلک کروبین و منخرط شدن در جرگه عقول قادسه و ملائکه مقربین و البته مراتب بالاتری نیز هست که بیان آنها اینجا مناسب نیست.(2) خلوص مطلق از اعلی مدارج اولیای اکمل است.(3) ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین ضربه شمشیرحضرت علی(ع) در روز جنگ خندق افضل و بالاتر از عبادت جن و انس است.(4) ...آن ضربه زدن و (دشمن) را کشتن، امری است که در همه جا واقع می شود و بسیاری از اشخاص این عمل را کرده اند و می کنند. ارزش به اینها نیست، ارزش به آن است که در قلب علی بن ابی طالب چه می گذشته است و مرتبه اخلاص او چه اندازه بوده است.(5) آن مرتبه اخلاص است که یک ضربه را با عبادت ثقلین، عبادت جن و انس مقایسه کرده است. آنچه که در نزد خدا ارزشش از همه بالاتر است ایثار از روی اخلاص است. همان که خدای تعالی در سوره هل اتی ... اهل بیت را به آن توصیف می کند که «یطعمون الطعام علی حبه...»(دهر/8) اطعام طعام چیزی نیست، آن هم یک قرص جو، آن که اهمیت دارد «علی حبه» است. (6) تلاش در معنویت افزایی عمل چیزی که حجم عمل را زیاد می کند ولو حجم مادیش کم است آن «لله» بودن و اخلاص است. یک عمل ممکن است به حسب حجم مادیش بسیار کم باشد، لیکن به حسب معنا از همه اعمال یا از اکثر اعمال حجم معنویش زیاد باشد. «لا اله الا الله» یک عبادت چند کلمه ای است. لکن عظمتش از تمام اذکار، یا اکثر اذکار، زیادتر و حجم معنویش از همه بیشتر است. افعال وقتی که «اخلاص» همراهش باشد ]حجم معنوی پیدا می کند.[ اخلاص به منزله روح عمل است. آنکه اسباب امتیاز انسان است از سایر حیوانات، آن جهت معنویت انسان است. آن جهت روح انسان است، روحی که تربیت شده باشد به تربیتهای الهی، آن ارزش انسان را زیاد می کند و حجم معنوی را بالا می برد...(7) ریا و خودنمایی در تضاد با اخلاص امام صادق(ع) می فرماید: «هر ریایی شرک است. همانا کسی که کار کند برای مردم، می باشد ثواب او بر مردم و کسی که عمل کند برای خدا، می باشد ثواب او بر خدا.»(8) «ریا» عبارت از نشان دادن و وانمود کردن چیزی از اعمال حسنه یا خصال پسندیده یا عقاید حقه است به مردم برای منزلت پیدا کردن در قلوب آنها و اشتهار پیدا کردن پیش آنها به خوبی و صحت و امانت و دیانت بدون قصد صحیح الهی.(9) هیچ موجودی آیینه جمال محبوب نیست، مگر قلب مومن... پس ای عزیز بیدار شو و پنبه غفلت را از گوش برون کن و خواب غفلت را بر چشم خود حرام نما و بدان که تو را خدای تعالی برای خود آفریده چنانچه در حدیث قدسی می فرماید: «یابن آدم خلقت الاشیاء لا جلک و خلقتک لاجلی»، ای پسر آدم، همه چیز را برای تو آفریدم و تو را برای خود آفریدم. قلب تو را منزلگاه خود قرار داده است. تو و قلب تو یکی از نوامیس الهیه هستید. حضرت حق تعالی غیور است نسبت به ناموس خود!(10) پس، در کارهای خود دقیق شو و از نفس خود در هر عملی حساب بکش و او را در برابر هر پیشامدی استنطاق کن که اقدامش در خیرات و در امور شریفه برای چیست؟ دردش چیست که می خواهد از مسائل نماز شب سوال کند یا اذکار آن را تحویل دهد؟ چرا سفر زیارتی که رفته با هر وسیله است به مردم می فهماند؟ حتی عددش را؟ چرا صدقاتی که در خفاء می دهد راضی نمی شود که کسی از او مطلع نشود، با هر راهی شده سخن از آن به میان می آورد و به مردم ارائه می دهد؟(11) پس وقتی سالک الی الله قدم بر فرق حظوظ خود می گذارد ، خود و عالم نهاد خود را یکسره خالص می کند از رویت غیر و غیریت.لذا در قلب او جز حق جایگزین نمی شود و بیت الله را از بتها به دست ولایت خالی می کند و از تصرف شیطان تهی می نماید به این ترتیب دین او و عمل او و باطن و ظاهر او برای حق خالص می شود.(12) کلام آخر: اجمالا می دانیم که اعمال ما خالص نیست اگر ما بنده مخلص خدا هستیم چرا شیطان در ما این قدر تصرف دارد. با آنکه او با خدای خود عهد کرده است که با «عبادلله المخلصین» کار نداشته باشد، دست به ساحت قدس آنها دراز می کند. اگر مخلص هستید چرا چشمه های حکمت از قلب شما به زبان شما جاری نشده، با اینکه چهل سال است که به خیال خود قربه الی الله عمل می کنید. «من اخلص لنا اربعین صباحا، حرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه»پس بدان اعمال ما برای خدا نیست و خودمان هم ملتفت نیستیم و درد بی درمانمان همین جاست. (13) بر فراز دار فریاد انا الحق میزنی مدعی حق طلب، انیت و انا چه شد صوفی صافی اگر هستی بکن این خرقه را دم زدن از خویشتن با بوق و با کرنا چه شد این عبادتها که ما کردیم خوبش کاسبی است! دعوی اخلاص با این خود پرستیها چه شد مرشد از دعوت به سوی خویشتن بردار دست لا الهت را شنیدستم ولی الا چه شد(14) ـــــــــــــــــــــ پی نوشتها: 1- ترجمه آداب الصلاه، صص160-161 2- همان، 164-166 3- سر الصلوه، ص75 4- بحارالانوار ج29، ص1 5- صحیفه امام، ج16، ص196 6- همان، ص197 7- همان، ج10، ص246 8- اصول کافی، ج2، ص293 9- چهل حدیث، ص35 10- همان، ص45-46 11- همان، ص15 12- سر الصلوه،ص76 13- چهل حدیث، ص52 14- دیوان امام، ص94
ظ†ظˆظٹط³ظ†ط¯ظ‡: رهروان شهدا |
شنبه 87 تیر 29 ساعت 12:24 صبح
|
|
ظ†ط¸ط±ط§طھ ط¯ظٹع¯ط±ط§ظ† ظ†ط¸ط±
|
پیدایش هر چیزی، یک زمینه و بستری دارد. بشر وقتی گرفتار سه مضیقه و تنگنا بشود، ناچاراً از ظاهر به باطن می رود. این سه مضیقه عبارت اند از تنگناهای مالی، تنگناهای اجتماعی و تنگناهای شغلی. در این حالت طبیعتا زمینه برای ورود عرفان ها و معنویت های دروغین مثل دعانویسی و جادوگری باز می شود. البته در عین حال هر وقت چیزی مشتاق زیادی پیدا کند و عرضه کم باشد، تقلب در آن زیاد می شود. در مورد عرفان هم وضع به همین صورت است. اصل عرفان عبارت است از توجه به خدا و امامان معصوم و اجرای فرامین الهی. یک سلسله از آداب و دعاها داریم که مشخص است و طبیعی است که باید اجرا شود.اما متاسفانه گرفتاری مردم باعث می شود یک عده سوء استفاده کنند و به مردم حرف های دروغین بگویند. من خودم جوان که بودم وارد عرفان شدم. تارک خیلی از کارها شده بودم و دائم به مسجد کوفه می رفتم. مادرم مرا پیش آیت الله شیرازی برد که مجتهد مسلم آن روز بود. ایشان به من گفتند که یا باید بپذیری که جدت حضرت علی(ع) عارف نبوده و دیگران عارف بوده اند. یا باید بپذیری علی(ع) عارف بوده و دیگران عارف نبوده اند. اگر علی(ع) عارف بوده، علی(ع) زراعت و کشاورزی می کرده، علی(ع) خودش آذوقه در خانه ها می برده، علی(ع) خودش بچه یتیم بزرگ می کرده، به بیوه زن ها رسیدگی می کرد و ... اینکه زنت را رها کنی و فقط نماز بخوانی و روزه بگیری و ذکر بگویی، شیوه علی(ع) نیست. دیدم راست می گوید و صد و هشتاد درجه راهم را تغییر دادم. عرفان ائمه اطهار عرفان همان است که امامان معصوم می گویند. امام زین العابدین(ع) وقتی از دنیا رفتند، امام باقر(ع) فرمود پدرم سه شغل داشته است و ما هر کدام یک شغلش را انتخاب کردیم. در حالی که امام زین العابدین(ع) بالاترین عارف بوده است. هر کسی که وابسته به ائمه است به عرفان حقیقی راه دارد، اما کسی که از ائمه جدا شده است و می خواهد در انزوا به عرفان برسد، کلاهبرداری می کند و این عرفان حقه بازی است. بنابراین من توصیه می کنم هر کسی که در انزوا دنبال عرفان است، کار بیهوده ای می کند. باید ببینیم امامان چگونه زندگی می کردند. پیغمبر(ص) در مسجد مدینه و حضرت علی(ع) در مسجد کوفه به مردم عرفان یاد می دادند و اینگونه نبوده است که به کنجی بروند و عزلت گزینند. هر کس مردم را به خدا دعوت می کند عارف است و هر کسی که مردم را به خودش دعوت می کند، قطعا حقه باز است. اینکه، من بوی امام زمان(عج) می دهم یا امام زمان(عج) به من عنایت دارد، همه اینها حقه بازی است. عرفانی که دعوت الی الله کند عرفان حقیقی است و عرفانی که دعوت الی النفس کند عرفان دروغین است. البته خلأهایی در زمینه آموزش دین در کشور وجود دارد، کلاً جوان یک احساس جوانی دارد که مرکب است از خواسته های بسیار بلندمرتبه و این جزو سرشت جوان است. اگر این گرسنگی روح جوان درست اشباع نشود، مشکل ساز می شود. لذا معارف دینی باید به نحو خیلی ساده و پخته توسط کسانی که مدارج علمی بالایی دارند به جوانان گفته شود و جوانان را از طریق علم روز و ابزارهای مدرن به این دعوت کنند. جوانان هم باید یک مقداری به مسائل مادی و زندگی بپردازند. امیرالمومنین(ع) وقتی وارد کوفه شد، اولین کاری که کرد نخل کاری و درخت کاری بود و کشاورزی را شروع کرد. خودش هم کار می کرد و مردم را شاغل کرد و بعد به آنها معارف دینی یاد داد. ما باید به جوانان اشتغال بدهیم و بعد به آنها معارف دینی را بیاموزیم. همچنین باید به ازدواج جوانان رسیدگی کنیم و مشکلات اقتصادی شان را حل کنیم. سپس با مطالب کوتاهی که امامان گفته اند جوانان را به اخلاق دعوت کنیم. اصل عرفان، اخلاق درست است. اینکه مدارا کنیم، مهربان باشیم، چیز فهم باشیم، خدوم باشیم کار برایمان عار نباشد .بنابراین و با این اوصاف عرفان عبارت است از توجه به خدا و امامان معصوم و اجرای فرامین الهی و هر کسی که عرفان را در انزوا و گوشه گیری معرفی می کند، کلاهبردار است.
ظ†ظˆظٹط³ظ†ط¯ظ‡: رهروان شهدا |
شنبه 87 تیر 29 ساعت 12:23 صبح
|
|
ظ†ط¸ط±ط§طھ ط¯ظٹع¯ط±ط§ظ† ظ†ط¸ط±
|
ملا محسن فیض کاشانى
از جمله کرامتى است که در (( کشف الغمه )) از امّ سلمه (( - رضى اللّه عنه - )) نقل شده است . (842) او مى گوید: شبى رسول خدا صلى اللّه علیه و اله از نزد ما رفت و غیبتش به درازا کشید و سپس برگشت در حالى که ژولیده مو و غبار آلوده و مشتش بسته بود. گفتم : یا رسول اللّه چرا ژولیده مو غبار آلوده اید؟ فرمود: مرا در این فرصت به محلى از عراق به نام کربلا بردند و در آنجا محل شهادت پسرم حسین و جمعى از فرزندان و اهل بیتم را به من نشان دادند و من پیوسته خونهاى ایشان را جمع آورى مى کردم که اینک در دست من است . و دست مبارکش را برایم باز کرد و فرمود: اینها را بگیر و نگهدار، پس من گرفتم ، دیدم چیزى نظیر خاک قرمز بود، آ را داخل شیشه اى قرار دادم و سر آن را بستم و نگه داشتم وقتى که امام حسین علیه السلام از مکه به قصد عراق بیرون شد، هر روز آن شیشه را بیرون مى آوردم و مى بوییدم و نگاه مى کردم و براى مصائب آن حضرت مى گریستم . چون روز دهم محرم فرا رسید یعنى روزى که امام حسین علیه السلام کشته شد، طرف صبح آن روز شیشه را بیرون آوردم دیدم به حال خود است امّا آخر روز که دوباره برگشتم دیدم خون تازه است . پس در خانه فریاد برآوردم و گریستم و خشمم را فرو خوردم تا مبادا دشمنان ایشان در مدینه بشنوند و زبان به شماتت بگشایند و آن وقت و آن روز را همچنان به خاطر نگه داشتم تا این که خبر شهادت آن حضرت را آوردند و آنچه دیده بود معلوم شد که راست بوده است . سالم بن ابى حفصه روایت کرده ، مى گوید: عمر بن سعد حضرت حسین علیه السلام عرض کرد: مردمان نادانى در محیط ما هستند که گمان مى برند من قاتل تو خواهم بود. امام حسین علیه السلام فرمود: آنها نادان نیستند بلکه افراد خردمند و عاقلى هستند. بدان که من به چشم خود مى بینم که تو پس از من جز اندکى از گندم عراق را نخواهى خورد.(843) یوسف بن عبیده روایت کرده ، مى گوید: از محمّد بن سیرین شنیدم که مى گفت : این شفق سرخ ، در آسمان دیده نمى شد مگر بعد از کشته شدن حسین علیه السلام .(844) سعد اسکاف نقل کرده ، مى گوید: ابوجعفر محمّد بن على علیه السلام فرمود: ((قاتل یحیى بن زکریا و قاتل حسین بن على علیه السلام زنا زاده بودند، و آسمان سرخ نشد مگر براى این دو تن .))(845) از سلمى انصارى نقل شده (846) که مى گوید: خدمت امّ سلمه همسر پیامبر صلى اللّه علیه و اله رسیدم ، دیدم گریه مى کند. عرض کردم : چرا گریه مى کنید؟ فرمود: هم اکنون رسول خدا صلى اللّه علیه و اله را در خواب دیدم در حالى که سر و صورتش خاک آلوده بود، عرض کردم : یا رسول اللّه شما را چه شده است ؟ فرمود: چند لحظه پیش شاهد کشته شدن حسین علیه السلام بودم . از انس نقل شده که مى گوید: سر مقدس امام حسین علیه السلام را نزد عبیداللّه بن زیاد آوردند. وى آن را میان طشتى نهاد و با چوب دستى به زدن آن پرداخت در حالى که در تحسین آن چیزى مى گفت . انس مى گوید: گفتم : به خدا سوگند بیش از همه به رسول خدا صلى اللّه علیه و اله شباهت دارد، محاسنش با رنگ نیلى خضاب شده بود.(847) در روایت ترمذى آمده است که ابن زیاد با چوب دستى اش بر بینى آن حضرت مى زد. سپس وى از عمارة بن عمیره روایت کرده ، مى گوید: وقتى که عبیداللّه بن زیاد را کشتند و سر او و یارانش را آوردند و در صحن مسجد چیدند، من رسیدم دیدم مردم مى گویند: آمد، آمد! ناگاه مارى را دیدم که از میان سرها بیرون شد آمد تا وارد بینى عبیداللّه شد، مقدارى درنگ کرد سپس بیرون آمد و رفت تا ناپدید شد. پس از مدتى باز گفتند: آمد و این عمل را چند بار تکرار کرد.(848) در این داستان پندى است براى اهل بینش و یکى از شگفتیهاى مربوط به این خانواده است . پاورقى ها :842- همان ماءخذ، ص 177. راه روشن (ترجمه محجه البیضاء) ج 4 -ص270
ظ†ظˆظٹط³ظ†ط¯ظ‡: رهروان شهدا |
پنج شنبه 87 تیر 27 ساعت 11:13 صبح
|
|
ظ†ط¸ط±ط§طھ ط¯ظٹع¯ط±ط§ظ† ظ†ط¸ط±
|
آیت آلله العظمی بهجت...
ظ†ظˆظٹط³ظ†ط¯ظ‡: رهروان شهدا |
جمعه 87 تیر 21 ساعت 10:37 صبح
|
|
ظ†ط¸ط±ط§طھ ط¯ظٹع¯ط±ط§ظ† ظ†ط¸ط±
|